Ahmadinejad is not Iran's President - احمدی نژاد رئیس جمهور ایران نیست - Ahmadinejad n'est pas le Président de l'Iran - Ahmadinejad is niet de president van Iran - Ahmadinedschad ist nicht der iranische Präsident - Ahmadinejad non è il Presidente dell'Iran - Ахмадинежад не президент Ирана - وأحمدي نجاد ليس الرئيس الايراني - 内贾德不是伊朗总统 - अहमदीनेजाद ने ईरान के राष्ट्रपति नहीं है - אחמדינג 'אד הוא לא נשיא איראן - Ahmadinejad bukan Presiden Iran - アハマディネジャドイラン大統領されていません - Ahmadinejad ไม่อิหร่านของประธานาธิบดี - Ахмадінежад не президент Ірану - 아마 디 네 자드이란 대통령이되지 않습니다 - Ahmedinejad İran Cumhurbaşkanı değildir - Ahmadinejad is nie Iran se president - Ахмадинеджад не е Иранският президент - Ahmadinejad ay hindi Iran's Pangulo - Ahmedinedžad nije Iran's President - Ahmadinejad ei ole Iranin presidentin - Ahmadineyad non é o presidente do Irán
۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

آیا سپاه در حال اجرای فاز دیگری از کودتا میباشد ؟

نگاهی به سخنان تهدید آمیز فرمانده سپاه علیه معترضان؛ اسلحه سپاه روی شقیقه کیست؟
به جای مقدمه: برخی برای محافظت از اموال یا املاک خود از سگهای نگهبان استفاده میکنند. در میان نژادهای مختلف سگ، نژادی بسیار قدرتمند وجود دارد به نام دوبرمن. گفته میشود صاحب سگ برای تربیت آن، باید حیوان را از دوره نوزادی در شرایط خاصی پروار کند؛ توله سگ از همان ابتدا در تاریکی محض نگهداری میشود، از جنس مخالف بیزارش میکنند و طوری آموزش میبیند که جز از دست صاحب خود، از دست هیچ کس دیگر غذا نخورد، حتا اگر از گرسنگی بمیرد. گاه گوش و دم حیوان را هم قطع میکنند تا خشونتش بیشتر شود. پس از طی مراحل خاص، موجودی قدرتمند پدید می آید که ترکیبی است از خشونت و وفاداری. اما به تدریج که حیوان پا به سن میگذارد و توان فیزیکی اش افت میکند، ناتوانی خود را به آموزش سخت و کشنده اش نسبت میدهد. هر بار که صاحب خود را میبیند، درد و رنج، تاریکی، خشونت، تنبیه و محرومیت را به یاد می آورد ... . سرانجام زمانی فرا میرسد که سگ آماده دریدن و کشتن صاحب خود میشود. سرانجام خشونت و وفاداری از هم جدا میشوند و لحظه انتخاب فرا میرسد؛ هرکس زودتر انتخاب کند، زنده میماند
در هفته اخیر و پس از اظهار نظر رهبر جمهوری اسلامی مبنی بر عدم ارتباط سران اصلاح طلب با کشورهای خارجی، دو تن از فرماندهان سپاه، که گمان میرود نقش فعالی در کودتای انتخاباتی داشته اند، سخنانی بسیار تند علیه خاتمی، موسوی، و آیت الله خوئینی بیان کردند. شمار زیادی از ناظران، این حملات را نشانه طرح بازداشت این شخصیتها دانسته اند
نمیخواهیم، نظرات ابراز شده کارشناسان و تحلیلگران مبنی بر احتمال دستگیری رهبران معترض از سوی سپاه را نقض کنیم، اما میتوان از منظری دیگر هم به مسئله نگاه کرد. در ادامه از دو زاویه به این مهم میپردازیم
اول – تقلب یا کودتا؟
معترضان به تقلب در انتخابات اعتراض دارند، اما در عین حال دولت را دولت کودتا مینامند. اگر کودتا را به معنای کلاسیک آن در نظر بگیریم، شواهد مستدل و کافی برای اثبات این که کودتای نظامی صورت گرفته باشد، در دست نیست. اما اگر نگاهی تمثیلی به واژه کودتا داشته باشیم، نقش موثر و غیر قابل انکار نظامیان را از آن برداشت خواهیم کرد. در گفتمان معترضان، ائتلافی از مقامات سیاسی و فرماندهان نظامی، در انتخابات تقلب کرده اند؛ این طور نبوده که سیاسیون به تنهایی در نتیجه انتخابات دست برده و به نظامیان دستور سرکوب داده باشند. همچنین، نمیتوان گفت که نظامیان در نیتجه انتخابات دستکاری کردند و بعد سران نظام را وادار کرده اند که از این تقلب حمایت کنند. پس بهتر است که از یک شرکت سهامی سخن بگوییم؛ هر گروه، سرمایه ای گذاشته و سهمی از سود را انتظار دارد. در یک کودتای کلاسیک، تمامی نهادهای سیاسی مثل پارلمان و شوراهای عالی دولتی تعطیل میشوند، تمام نخبگان سیاسی دستگیر، بازداشت خانگی یا روانه دادگاه نظامی میشوند و رسانه ها در کنترل نظامیان قرار میگیرند و با اشغال خیابانها، وضعیت فوق العاده اعلام میشود. اما عاملان وقایع اخیر تمایلی به پرداخت چنین هزینه سیاسی نداشتند – به عبارت دیگر هیچ یک به تنهایی قادر به پرداخت این هزینه نبودند؛ به همین دلیل، شراکت را انتخاب کردند و تصمیم گرفتند که همراه با قدرت نظامی از اقتدار سیاسی و اقناع مذهبی هم بهره بگیرند و با استفاده از مفاهیمی مثل نفاق جدید، ولایت پذیری و فصل الخطاب، صحنه را بدون توپ و تانک، جمع کنند. اما واقعیت بعد از انتخابات نشان داد که چنین کاری امکان پذیر نیست. برعکس معترضان با اصرار و تاکید، تعبیر کودتا را تکرار کردند و همزمان با مقابله خیابانی با نظامیان و شبه نظامیان، اقتدار و مشروعیت سیاسی – مذهبی حاکم را نیز به مبارزه طلبیدند. این چالشی گفتمانی برای کل نظام و گفتمان مسلط بود. زمانی که حاکمیت سیاسی با پروژه های پیشنهادی نظامیان (مثل استفاده از آس فصل الخطاب، دادگاه تلویزیونی و برچسب «کودتای مخملی») نتوانست چالش گفتمانی را پشت سر بگذارد، در فرایندی کلاسیک شروع به عقب نشینی و امتیاز دادن کرد. این امر به تنهایی، نشانه شکست حاکمیت سیاسی نیست، بلکه بیانگر آمادگی آن برای تن دادن به فرآیند سیاسی است که چیزی جز رقابت و مذاکره و بده بستان نیست. این امر ناشی از ماهیت سیاسی حاکمیت است که هنوز میل به استفاده از ابزارهای سیاسی دارد. اما جناح نظامی نمیتواند کوچک ترین عقب نشینی را تحمل کند و خدای ناکرده کارش به محاکمه یا خوردن واجبی بینجامد! چنین است که درست زمانی که ولی امر، قدری ملایمت به خرج میدهد، و به جای دشمن خارجی، علوم انسانی وارداتی را متهم مکیند، فرمانده فورا وارد میدان شده و اتهامات بی سابقه و نقل قول های ساختگی را به سران معترض نسبت میدهد. و در عین حال آنان را به ارتباط با دشمن و توطئه چینی برای عزل یا ایزوله کردن ولایت متهم میکند 
دوم – امنیت یا مشروعیت؟
انگشت تهدید و اتهام فرمانده، ظاهرا معترضان را نشانه گرفته است، اما فرم خاص بیان نظامی – امنیتی نباید باعث سوء برداشت در فهم محتوای آن شود. فرمانده نظامی، بنا به ماهیت آموزش و مهارتهایی که دارد، هرگز قبل از عملیات، جزئیات نقشه خود را لــو نمیدهد؛ چنین کاری آشکارا ناقض تربیت نظامی اوست. بنا براین تهدید و اتهام زنی به افرادی مثل خاتمی و خوئینی، با هدفی سیاسی صورت گرفته است. این هدف سیاسی، همانا هشدار دادن و آگاه کردن شریک سیاسی است، نه لزوما برنامه ای برای حذف رقیب. فرمانده که ظاهرا منصوب و تحت امر ولی خود است، با زدن برچسب ها و اتهامات اغراق آمیز به معترضان، در حقیقت نقش موثر و توانایی انحصاری خود را به شریک سیاسی خود یاد آوری میکند و به حاکمیت سیاسی هشدار میدهد که اگر گامی عقب بنشیند، و اگر خدمات انحصاری فرمانده را دست کم بگیرد، بعید نیست که اسیر توطئه سیاسی معترضان بشود. همان معترضانی که انقلاب مخملی را تئوریزه کرده اند و میخواهند او را «از تخت به زیر بکشند»، یا «کارش را تمام کنند» یا این که به او بفهمانند که «این جور نیست که هر طور دلش خواست مملکت را اداره کند» چه بسا این عناصر قصد جان وی را داشته باشند و اگر او، دوستان و شرکای نظامی خود را همراهی نکند، اگر رفیق نیمه راه باشد، اگر دیگر حاضر نباشد از فصل الخطاب خویش هزینه کند، اگر فدائیان خود در کهریزک را جانی بنامد، ممکن است فرمانده رنجیده خاطر شده و نتواند با تمام وجود از ولی امر خود دفاع کند. در نتیجه ممکن است ولی را با این معترضان خطرناک تنها بگذارد تا هر بلایی که دلشان خواست بر سرش بیاورند. به همین دلیل فرمانده به خود اجازه میدهد که روی حرف ولی و صاحب امر خود، حرف بزند، آن هم به گونه ای که گویی از ولی بیشتر میفهمد! منصوب به نام ناصب و به جای او، برایش تصمیم میگیرد و به او یاد آوری میکند، که اگر تو بشکنی من هم میشکنم و آن وقت دیگر کسی نیست که از تو دفاع کند. و چه بسا که دشمن از این فرصت استفاده کرده و خدای ناکرده صدمه ای جانی به ولی وارد کند. اما چه کسی است که نداند خطرناک ترین دشمن، همان حاجب درگاه همایونی و خواجه حرمسراست! هرچند، دولت کریمه از برکت وجود فرمانده، آن قدر قوی هست که حتی آمریکا هم جرئت ندارد به سوء قصد علیه ولی امر جهان فکر کند.- خلاصه این که اجزای ائتلاف، برای هشدار دادن به همدیگر، از ادبیات تهدید علیه معترضان استفاده میکنند، هر چند، ممکن است که تداوم این کار به بزرگ نمایی معترضان در نظر توده های مردم بینجامد. (معترضانی مثل خاتمی، از جایگاه قبلی خود به عنوان زیردست یا معتقد به ولایت، ارتقا یافته و به مثابه مهره هایی در حد و اندازه ولایت و در مقام رقیب معرفی میشوند)
اما هر قدر حاکمیت سیاسی، به طرح ها و برنامه های شریک نظامی خود تن دهد، تعبیر کودتا از حالت تمثیل و استعاره خارج شده و مصداق عینی خود را می یابد، این امر به نوبه خود، مشروعیت سیاسی و ایدئولوژیک مذهب- بنیاد حکومت را بیش از پیش زیر سوال میبرد و حاکمیت، عرصه ایدئولوژیک و گفتمانی را بیشتر به حریف سبز خود میبازد و به همین ترتیب، بیش از پیش به بازوی نظامی – امنیتی خود وابسته میشود (برای توضیحات بیشتر رجوع کنید به متن قرارداد فاوست با مفیستوفلس). مشکل ائتلاف مجری تقلب این است که شاخه نظامی آن مفهوم اقتدار و مشروعیت سیاسی را نمیفهمد – و در نتیجه نمیتواند به تنهایی بر جامعه حکومت کند – و شاخه سیاسی آن هم بدون حمایت شریک نظامی، نه قادر به برقراری نظم است و نه میتواند با رقبای سیاسی مواجه شود. اکنون بنا به دلایلی که حتی برای معترضان هم قابل پیش بینی نبود، حاکمیت سیاسی ناگزیر شده است که میان حفظ امنیت و احیای مشروعیت، یکی را اولویت دهد؛ گویی اجزای ائتلاف، تعاریف متفاوتی از وضع موجود دارند. اکنون یک بخش ائتلاف خواهان آرام کردن فضا و بازگرداندن مشروعیت سیاسی است و بخش دیگر خود را در آستانه پیروزی بر جبهه دشمن میبیند
نظامیان وقتی کودتا میکنند، معمولا سیاسیون و سران احزاب را زندانی میکنند، اما هم قطاران خائن خود را تیرباران میکنند. سیاسیون هم، هر وقت که نمیتوانند حریف را با زور از میدان به در کنند، به راحتی به مذاکره و بده بستان سیاسی، تن میدهند. اگر اجزای کودتا آنقدر قوی نبودند که به تنهایی قدرت را قبضه کنند، پس هیچ کدام به تنهایی آنقدر قدرت ندارند که شریک خود را حذف کنند. با این اوصاف، شاید پیش بینی تعاملات درونی اجزای ائتلاف کودتا، برای طراحی حرکت بعدی سبزهای در حال رشد، نه لازم باشد و نه مفید. اما حالا میتوان این سوال را دوباره مطرح کرد که اسلحه سپاه روی شقیقه چه کسی است؟ 
لحظه انتخاب فرا میرسد و هرکس زودتر انتخاب کند، زنده میماند

0 نظرات:

ارسال یک نظر

سایر اخبار را در اینجا بخوانید